دریچه دل

همیشه از اینکه محبت اغیار در دلم راه یابد می ترسیدم.

و همیشه(خاصه این سال های اخیر)از خدا می خواستم که کمکم کند تا دریچه دلم به روی هر کسی

و هر محبتی باز نشود.و دلم را به خودش واگذار کرده ام.

و او هم که از خودمان به ما نزدیک تر است،با سر انگشت های رحمانیش بهترین مراقبم بود.


و  هرآنگاه  که می خواهد بدون اینکه حتی من دخیل باشم در دلم محبت برخی  را 

قرار می دهد .و من هنوز در عجبم از سر انگشتان این مهربانترین به بندگان.






پ.ن۱:"سرانگشتان خدای رحمان"از حدیث پست قبل اقتباس شده است. 

پ.ن۲:دوستان لطفا هول نکنند،هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است!


پ.ن۲:این بیت هم برای خواننده جدید این وبلاگ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را


قلب المومن

«قلب المؤمن بین اصبعی الرحمان یقلبه کیف یشاء؛

قلب مؤمن میان سرانگشتان خدای رحمان قرار دارد هرآنگونه که بخواهد آن را می‌گرداند».




"غبطه"

حس آدمی رو دارم که از قافله جا مونده...

به لطف برنامه ریزی دانشگاه شاهکارمون حنی موقع اعمال ام داوود هم سر امتحان بودیم...